لعنت به کسی که

 

بزرگترین اختراعش ساعت بود

 

با بودنهایش به انتظار نشستم

 

بی هیچ هیاهو

 

انگار خدا زیاده می دید کلمات را

 

دریچه بسته ام....

 

ماتم نشین می رود

 

اما بگو فردائی نباشد

 

مرا بی تو بودن نتوانم .....

 

 

م . ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 19:28 | نویسنده : م . ن |

آنقدر نگاهت می کنم...

 

که تمامت را به درون بکشم

 

جایی که تو هستی

 

هیچ چیز نیست ؛

 

غیر از تو

 

تمامی ام را برای تو

 

به قربانگاه آوردم

 

آهاااای ....تو

 

می شود کمی برایم توی دیگر بخری؟

 

 

م . ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 19:20 | نویسنده : م . ن |

مي داني ديشب را با تو

 

اي تو بهترين

 


نمي داني به کجاها که سفر نکردم ....

 


ا زچه جاهايي که گذر نکردم......

 


انگار ديشب را براي من هديه آورده بودند

 


کاش هيچ گاه آفتاب رخ نشان نمي داد ....

 


آفاق نمي دميد....

 


ستاره نمي افتاد...

 

و من از خواب بيدار نمي شدم

 

 

م . ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 19:6 | نویسنده : م . ن |

باز هرچه می نویسم پاک می شود

 

انگار ذهنم بدون تو  مانده

 

کاغذ که مچاله نمی شود!!!!

 

پس چرا پاک می شود؟؟؟؟

 

انگشتانم کرخ شده

 

فقط صورت توست که می بینم

 

آنقدر نوشتم

 

و تو حتی با یک "بیخیال" جوابم ندادی

 

آرامم کن

 

آرام.......

 

دیگر خروس همسایه هم بانگ نمی زند

 

او هم عشق را همچو من در مطبخ جا گذاشته!......

 

 

م.ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 18:57 | نویسنده : م . ن |

دلم لک زده برای

 

یک عاشقانه ی آرام

 

که بنشینم روی پاهایت

 

بگذاری گله کنم

 

از همه این کابوسهایی که

 

چشم تو را دور دیده اند

 

سرم را پنهان کنم

 

در گودی گلویت

 

و ریه ام را

 

پر كنم از بوی بدنت

 

 

م . ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 18:43 | نویسنده : م . ن |

نمی دانم چرا دوتا می بینم این روز ها

 

راست و چپ دو دنیا

 

هردو را برای خودم می خواهم

 

چشم راستت را برای خودم

 

وچپ را برای دلم

 

اگر نخواستیش

 

گفتم خودش را به کوچه بزند

 

اما تو و راستی هایت دنیای راست منی...

 

رهایت نخواهم کرد ........

 

م.ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 18:33 | نویسنده : م . ن |

من برایت ستاره ها

 

من برایت زمین

 

ومن برایت آیه به آیه زنده بودن را

 

دیکته خواهم کرد:

 

عالم...عشق...

 

بنویس ......بلند بخوان

 

شادی...عشق......

 

بمان.............................

 

فردا را بخوان

 

فریاد کن

 

فردای فروشی را تو

 

بخر ...بخر ...........

 

م.ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 18:8 | نویسنده : م . ن |

 

مردی میان آینه های تیره جا مانده


مردی که او را  در کوچه پس کوچه ها دیدند

 

مردی که در دلش  هزاران زخم  نا سور داشت

 

مردی که دردش را  نفهمیدند

 

 

 

م.ن

 

 

 


امشب مزاحم گریه کرد

 



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 18:1 | نویسنده : م . ن |


بودنهایم

 

انگار بسته به این بود

 

که نگاهی

 

تمام مهره هایش را

 

به زندگی محکم کند.................

 

 

م.ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 17:51 | نویسنده : م . ن |

 

هرگز......

 

دوست داشتن را

 

مدرسه زندگی مردود نمی کند

 

آخرین باری که تجدید شدم

 

او رفت .......

 

من ماندم با

 

هزاااااار برگه

 

دوستت دارم ........

 

 

م.ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 17:47 | نویسنده : م . ن |


 

کاش می توانستم،

 

از درون پنجره ها

 

میراث شقایق ها را پاک کنم

 


چند صباحی است که  تیره گشته رویت

 


کو آن دستارحریر گونه ام

 


باز به پروازدرآمد ....

 

باز گذارید پنجره را....

 

شاید قاصدکی پشت آن باشد .....

 

باز گذارید......باز......

 

 

م.ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 17:22 | نویسنده : م . ن |

 

فکر کن شتر دیدی ندیدی

 

با آمدنت به دنیا دل نخواهم بست

 

رفتنت هم دردی را دوا نمی کند

 

..................نمان .................

 

یخچال دلم،

 

مدتهاست باز نشده ، پر است ........

 

 

م.ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 14:36 | نویسنده : م . ن |

آموزگار خوبی نبود روزگار

 

دوست داشتن را من هنوز نخوانده

 

املا گفت ..........

 

و تو................

 

خندیدی.........

 

 

م.ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 14:22 | نویسنده : م . ن |

 

چشمانم در تاریکی مطلق نمی بینند...

 

اما...

 

قلبم به روشنی تو را منیر می کند

 

من درون می بینم نه برون.....

 

 

 

م.ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 14:4 | نویسنده : م . ن |

 

بگذار ازآنچه بودنم را آزار می دهد 


تهی گردانم


از فاکتور های آنان 


این بار باری به هرجهت نیست


 آری به این جهت است


شهرم ، درو دیوارت هم...

 

برایم از آشنایان خبر دارد


من ، تو را ،

 

من دیوارهای خیابانها را


و من بوی خاک وطنم را

 

از هزار هزار عطر ......


...........................


به این خاک آمدم 


به همین خاک می روم....

 

م . ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 13:23 | نویسنده : م . ن |

من ..................................................تو

 

دیگر بس است....................................


مگر کس دیگر را،


بد .....خوب 


زیبا....زشت


برای چه کس دیگر آفریده؟؟؟؟...........


تو پاكدامنی.....................................


در چهره تو نقش مسیحا نشسته است


من تورا حتم پرستیدم

 


دنیای من و تو

 

همین بس   ..

 

م.ن



تاريخ : چهار شنبه 21 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 12:49 | نویسنده : م . ن |

نگو ....

 

نگو ....

 

تکرارمي کني آنچه را در آينه دارم

 

انگار جيوه اش کمي مات شده

 

مرا به دور دنيا مي چرخاند

 

بي تو بودنها را

 

بي قاب آینه دوست دارم

 

بگذار جيوه اش خاکستري باشد

 

 

م . ن



تاريخ : سه شنبه 20 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 22:58 | نویسنده : م . ن |

می توانم تمامی پارتی تور بودنم را...

 

سر تا پایت بنویسم ...

 

ببینم بلندترین سنفونی جهان را ...

 

اشتراوس نوشت یا بتهوون ؟؟؟

 

هیچ یک نمی توانستند چون منی عاشقانه کلید سل را

 

ابتدای پنج خط موازی بکشند ...

 

که همه ی نُت ها بهم برسند ...

 

من...تو.....به هم

 

می...ر...سی...م...

 

 

م . ن



تاريخ : سه شنبه 20 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 22:29 | نویسنده : م . ن |

 

چه می شد دیروز آلارم بودنم را می شنیدی...

 

چقد راز فردا باقی خواهد ماند ...

 

نیمکت هنوز پا بر جا ماند شاید ...

 

م.ن



تاريخ : سه شنبه 20 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 21:27 | نویسنده : م . ن |

این کلاغ ها...

 

کلاغ های پیر...

 

معلوم نیست

 

به مرگ چندین مترسک

 

نظاره گر بودند...

 

م . ن

 

 

 

پی نوشت مزاحم:

 

در ادامه ی مطلب



ادامه مطلب
تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 16:14 | نویسنده : م . ن |

تو را با همه بودنهایت...

 

با تشویش هایت...


و با نگرانی هایت...

 

 تنها نخواهد گذاشت...

 

همیشه امیدی هست...

 

من به شانس کلید دادم...

 

گم کرده...

 

در خانه تورا "حتما" می زند...

 

م . ن



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 15:54 | نویسنده : م . ن |

شاید در نوشته هایم گم شوم...

 

بروم تا آخرش...

 

اما آرامم...

 

چون همه اش برای تو...


من تو را دارم...

 

همین....

 

 

م . ن

 



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 15:28 | نویسنده : م . ن |

یک نیمکت...

 

یک دنیا تنهایی...

 

آن هم  در  این روز...

 

سخت است

 

من عادت دارم


باخودم سرم را گرم کنم

 

م . ن

 



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 3:24 | نویسنده : م . ن |

و فریاد آن سکوت...

 

(سکوت ِدر حنجره) 

 

دامان حنجره ام را می لرزاند

 

انگار طوفانی در آن میان برپاست

 

واشک همچو بارانی

 

کنار این طوفان خود نمایی می کند

 

باشد که آرام گیرد این تلاطم

 

با به رویا رفتن آرزو هایم ...

 

 

م.ن

 



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 3:10 | نویسنده : م . ن |

امروزم را برای تو "پایان"نمی خواهم...

 

چون فرداهایت را امروز آرزو کردم

 

فرداهایت را دوست خواهم داشت

 

مثل امروز بمان

 

امروز برای شادی فردایت

 

بادبادکی الوان بسازم

 

تا انتهای آسمان

 

..........................تو"......................

 

به پرواز درآید بی برگشت

 

از آن دورها بادبادک زیبا تر نیست ؟!

 

هوایت را تا بی نهایت آرزوست.

 

 

م .  ن



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 3:3 | نویسنده : م . ن |

ستاره ای می گذارم روی جیبم...

 

میشوم کلانتر شهرمغزم...

 

تا هرگاه خواستم

 

خودم را به زندان خواستن هایت بیندازم 

 

 

م. ن



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 2:51 | نویسنده : م . ن |

می گفت:

 

اشک هایت دانه مروارید است .....

 


دامن پرکرده ام...

 

کی به بازار می بری ام

 

برایم کمی فردا بخری......؟

 

م.ن



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 2:39 | نویسنده : م . ن |

 

می خواهی بشنوی از دلم؟

 

می خواهی بفهمی چطور پیدایت می کنم؟

 

با دیده ی پروانه...

 

 
با دل سراغت می آیم ...

 


با شب ...

 

با مانده گی ها 

 


شب مانده گی ها 

 


 آرام در باز می کنم

 

گل سرخی دست می گیرم

 

آرام صدات می کنم:

 

- ......

 

-.......


و تو را پیدا می کنم

 

یواشکی زیر گوش ت را می بینم

 

و تنهایی غرق می شوم

 

آواز می خوانم...

 

رد گم  می کنم ...

 

اما تورا پیدا می کنم...

 


آخر تو آخرِ آسمان منی

 

 پرواز را هدیه کردی

 

بی تو بودن هایم را نبر نبر

 

(فقط مزاحم )



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 2:4 | نویسنده : م . ن |

 

به رنگ پریدگی ام نخند ...

 

خواستم با آسمان تو یک رنگ شوم .....

 

...........................باختم .........................

 

رخسار سیب بودنم ،  برای تو....

 

 

م.ن



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 1:46 | نویسنده : م . ن |

 

که باید ها را بودنی هست..

 

که نباید هارا بی بودن می کند

 

هردم تو باشی بایدها را با بودن کنی ...

 


انگار با بودنهایم سنگین شده زبان نمی کشد

 


شاید زبان داغ دیده ناله می کند 


امان از دل عاشقی که در هم  و پیچیده

 

چون یار دیده

 
امان... امان از این زبان

 

که انگار یار دیده

 

بهم می پیچد

 

و...و...و...و    می گوید

 

من ...من ...منش بماند

 


 هردو تو باشی بایدها را بودن

 

 

 

م . ن



تاريخ : جمعه 16 مرداد 1394برچسب:دلنوشته های م , ن ، مترسک عاشق ، منوچهر افتخارزاده, | 1:38 | نویسنده : م . ن |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد